زیباترین حس زندگی

  اروین کوچلوی قصه ی ما تو خونه مامان پری اولین غلت خودشو زد البته یکم کنده چون زیاد دوس نداره کلی دست وپا میزنه که جلو بره نمیتونه خخخخخخ  بیست وششم شهریور  ...

گل پسرمون علاقه زیادی به نشستن وایستادن داره اصلا روی زمین دووم نمیاره همش میخواد بشینه وراه بره  گل پسر ما زودی میخواد مستقل بشه مامان قربون راه رفتنت گوگولییییی  من بهت میگم فیگیلیییی ...

  اروین اقا بعد ختنه وکلی جیغ وداد ....   روز دوازدم تیر نودوپنج بعد ظهر بابایی که بیست وششم ماه رمضانم بود رفتیم پیشه اقا دکتر که ختنه سنتی بشی تا اخرین لحظه پیشت موندمو اخرش گفتن برو اومدم بیرونو دعای توسل خوندم دلم طاقت نیوردو دوباره اومدم اولش برلت دوتا امپول زدن بی حس بشی که خیلی قربونت بشم گریه نکردی ....اخراش که بخیه زد گریه کردی تا اومدیم خونه رو پام خابوندمت تا یک ساعت ...نفس راحتی کشیدم گفتم اخیش دردت نگرفت چون اقاهه گفته بود نیم ساعت دیگه بیحسیت درمیادو دادوقال شروع میشه ... اما چشمتون روز بد نبینه بعد یکساعت مادام جیغ زدی اما همون لحظه بود وبابایی عین یه فرفره بنده خدا تو خونه باهات میدویید که یادت بره خلاصه توی...

اولین قهقهتو روز بیست وسوم رمضان روی کاناپه پیش بابای واسه ذوق مامانی از بلند کردن گردن وسینت زدی .قربون خندت خوشگلم    ...